سلام! میخوام درباره ی سواد رابطه حرف بزنم (یا همون "سوال" کنم، هرچی)؛
من دختر هستم. با یه پسری دوستم . ما تا چند وقت پیش تصور میکردیم آدمای با شعور و فرهیخته و باسوادی هستیم پس رابطه مون هم پخته ست و مشکلی هم پیش بیاد میتونیم با فکر کردن حلش کنیم.
اما راستش اشتباه میکردیم. ما ۲۱ سالمونه ولی واقعا بچه ایم!
ما اون اوایل عشق میورزیدیم به هم. اما یه مدت که گذشت بخاطر محافظه کاری شدید هردومون و غرورمون، عشقمون تبدیل شد به یه ترس و حالا تصورمون از همدیگه اینه : یه آدم پست و پلید که میخواد ماکسیمم سوء استفاده رو ازمون بکنه و فقط به فکر خودشه. و این باعث میشه ما گارد بگیریم و فداکاری و عشق فراموش بشه و غرور بیاد جاش و رابطه بشه مسابقه ی " کی از همه زرنگ تره" :|
من نمیدونم چیکار کنم چون هر کاری که میکنم این تصور دوستم از من از بین نمیره.
مثلا من یبار اون اوایل محدودش کردم که با دخترا رابطه ی صمیمی نداشته باشه و دوستاشو از دست داد ، چون حس کردم زیادی بهشون نزدیکه و این اصلا مناسب یه رابطه نیست که کسی دوست غیر هم جنس صمیمی داشته باشه. اما الان میبینم باید رفتارمو عوض کنم چون فقط همه چیزو بدتر میکنه و پنهان کاری و دلگیری و نکبت میاره برای رابطه م. اومدم از دوستاش معذرت خواهی کردم و همه چیز درست شد. اما حالا باز رفتارایی داره که من حس میکنم اصلا مناسب رابطه و مناسب اون آدم نیست. حرفای خیلی زشت میزنن به هم. اصلا باورم نمیشه انقدر بیشعور شده دوستم! بعد باهاش صحبت میکنم که لحن حرف زدنشو عوض کنه،خیلی منطقی و آروم حرف میزنم، جوابی که تحویلم میده اینه : خوشحالم خوب شناختمت! منظورش اینه که من میخوام محدودش کنم و خودم برم پی هرزگی!! -___-
من نمیدونم با این آدم و طرز فکرش چیکار کنم.
این فقط یه مثال بود. این طرز فکرش روی تک تک حرفای من تاثیر میذاره و تمام مدت سوء تعبیرو میکنه حرفای منو.
اینم بگم که آدم محافظه کاریه، شاید بشه بهش گفت پارانوید، ولی مطمئن نیستم من روان شناس نیستم.
نمیدونم چیکارش کنم...خستم کرده خیلی خستم کرده....